مهارت حل مشکلات خود
در زندگی ما انسانها واقعیتهای متعددی وجود دارد مثل مسائل و مشکلها، چالشها، انتخابها و… که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با آنها مواجه خواهیم شد. اما انسانهای مختلف در برخورد با حادثههای مختلف، موضعگیریهای متفاوتی دارند. بعضی اولین راهحل را به عنوان بهترین راهحل بر میگزینند بعضی سعی میکنند صورت مسئله را پاک کنند بعضی با باور اینکه مسئله حل نشدنی است به خود زحمت فکرکردن و حل مسئله را نمیدهند و…. اما بعضی از آدمها فرآیند حل مسئله را گامبه گام طی میکنند تا بهترین راهحل ممکن را بیابند.
مراحل حل مسئله
تحلیل محیطی
گام اول برای حل یک مسئله تحلیل خلاقانه محیط است. منظور از محیط عواملی است که انسان را احاطه نموده است مثل محیط خانوادگی، اجتماعی، کاری، فکری و… . محیط یکی از عوامل مؤثر در شناسایی مسئله است. برای مثال کسی که در بُعد فکری، دچار عارضة بدبینی و تفکرات منفی است کوچکترین و سادهترین و بیاهمیتترین مسائل هم میتواند برای او به مسئلهای جدی و مشکلی بزرگ تبدیل شود. پس چنین فردی تحلیل محیطی متفاوتی خواهد داشت.
مطالب مفید مرتبط با نیاز شما ? |
محیط به دو دستة بیرونی و درونی تقسیم میشود. محیط بیرونی مثل محیط اجتماع، محیط خانواده، محیط مدرسه و… و محیط بیرونی وجود خود انسان یعنی قلب، ذهن، فکر، چشم، گوش و… میباشد. وحدت و هماهنگی در محیط درونی به تحلیل مناسب، تصمیمگیری درست و حلّ خلّاق مسئله در بیرون کمک شایانی میکند. یادمان باشد توحید عملی، یکی از نشانههای هماهنگی محیط درون است. لذا افرادی به تحلیل مناسب از محیط بیرون میرسند که ابتدا محیط درونی خود را پاکسازی کرده و به وحدت رسانده باشند.
پس نوع نگرش و بینش افراد به مسائل و موضوعهای مختلف در چگونگی تحلیل و تأثیرگذاری آنها بر محیط نقش مهمی دارد. برای مثال ممکن است نگرش فردی به محیط فرهنگی این است که در آن ادب به درستی رعایت شود. در این صورت محیط فرهنگی که او فعالیت میکند افراد در ارتباطشان، مبادی آداب خواهند بود.
مدیر تشکیلات میبایست ابتدا تحلیل درستی از محیط بیرونی خود داشته باشد تا محیط بیرونی را هم بتواند دقیق تحلیل کند. موضوعاتی مثل روحیه شناسی، مخاطب شناسی، جزء بسیار مهمی از تحلیل محیطی است. یک تشکّل موفق، برنامههای خود را براساس نیاز مخاطبان و توجه به روحیهها و علاقههای آنان تنظیم میکند و اگر تشکّل به تحلیل محیطی مناسب نرسد مدیریت محیط از دست او خارج میشود.
منحل شدن بعضی از تشکّلها به همین دلیل است چون فضای ذهنیفکری و عاطفی مخاطب و زمینههای خانوادگی، فرهنگی، اقتصادی وی درست درک نشده است. برای مثال مخاطبی که در خانوادهای سست از نظر اعتقادی و عاطفی زندگی میکند برای جذب او به تشکل نمیتوان ابتدا از احکام شروع کرد؛ در ابتدا باید حرکتهای حتی به ظاهر کوچک اما درست او مورد تشویق و تقدیر قرار گیرد. به علاقهها و توانمندیهای او توجه شود تا کمکم زمینة جذب وی فراهم آید.
به طور خلاصه محیط جامعه و محیط فکری و اجتماعی مدیر تشکیلات، محیط فیزیکی و عاطفی تشکیلات، محیط فکری و عاطفی مخاطب همه محیطهایی برای تحلیل هستند و تحلیلِ پایه حل مسئله و تصمیمگیری است. تحلیل محیطی کمک میکند تا یک تشکّل در ارتباط با نیروهای جدید و همچنین نگهداری نیروهای قدیمی برنامه و طرح داشته باشد.
وقتی یک نیروی جدید وارد یک تشکل میشود بسیار مهم است که بدانیم:
✅ در مورد او چه تصمیمی باید اتخاذ گردد؟
✅ در ابتدای راه چه نکاتیرا باید به او گفت؟
✅ چه کار یا مسئولیتی به او سپرده شود و این تفویض به چه شکلی باشد؟
✅ در ابتدا با چه کسانی دوست شود؟
✅ در کدام جلسات دعوت گردد؟
✅ و….
پاسخ تمام این سؤالها براساس تحیلی محیطی مناسب به دست میآید.
تشخیص و تعریف مسئله
گام بعدی تشخیص سالم است. شناخت مسئله یعنی تعریف دقیق و مناسب از مسئله یا مشکل. تعریف دقیق مسئله، نیمی از راهحل محسوب میشود. ابزارهایی که به ما در شناخت درست مسئله کمک میکند تا تعریف دقیقی ارائه کنیم عبارتند از:
1. طرح سؤال: در روایات داریم «السؤال مفتاح العلم» یا «حسن السؤال نصف العلم» یعنی سؤال کلید و گشاینده علم است و پردههای جهل را کنار میزند.
?مهندسی سؤال به معنای طرح و تنظیم و تحلیل سؤال نقش مهمی در شناسایی مسئلة اصلی دارد. مهندسی سؤال زمینهساز تفکر و تفکر زمینهساز شناخت و کسب معرفت است.
خودشناسی و خودآگاهی
به میزانی که وجود خود را شناختهایم و برنقاط ضعف و قوت خود، امکانات، داراییها، استعدادها، سرمایهها، توانمندیها، مهارتها و… اشراف داشته باشیم در شناخت و موضعگیری در مقابل مسئلهها از موفقیت بیشتری برخوردار خواهیم شد. بسیاری از مسئلهها و مشکلها ریشه در وجود خودمان دارند لذا با خودشناسی و خودآگاهی، مدیریت بر حالتها، توقعها و تعلقها میتوان اصلیترین علت ایجاد مسئلهای را شناسایی و سپس مدیریت کرد.
انسان با حضور در جمعها و گروهها و تشکلها روز به روز بر میزان خودآگاهی و خودشناسی اش افزوده میگردد و موضعگیری مناسب را در برخورد با مسألهها شروع میکند و به طور معمول در برخوردهای اجتماعی کمتر دچار مشکل میشود. برای مثال فردی که به دروغگویی یا نفاق و دورویی و تملق انس گرفته است کمکم به روحیة ترس، نبود اعتماد به نفس، فرار از خود و دیگران و افول تواناییها گرفتار میشود. چنین فردی با حضور در تشکیلات سالم به نقاط ضعف و قوت خود پی میبرد. چنانچه نقاط ضعفش را اصلاح کند تغییرات جدیدی شکل میگیرد که بسیاری از مسائل را حل میکند.
تفکر شبکهای و ترسیم شبکة مسائل
تفکر شبکهای یعنی نگاه کل به جزء در مسئله یا حادثهای و کشف لایههای پنهانی تأثیرگذار بر آن. شناسایی لایههای پنهانی در حل مسئله امری حیاتی است. بسیاری از انسانها، سازمانها و مؤسسها به دلیل داشتن تفکری خطی نهتنها علل اصلی مسئله را تشخیص نمیدهند و آن را به طور کامل حل نمیکنند بلکه با صرف هزینههای هنگفت نیروی انسانی و مالی و زمانی و… مسئلههای جدیدی را ایجاد میکنند که به مراتب از مسئله اصلی بحرانیتر است.
مثال1: پزشکی را درنظر بگیرید که برای مداوای سردردِ بیمار خود لیستی از داروهای گرانقیمت و کمیاب را تجویز میکند و بیمار بیچاره برای نجات از بیماری به سختی و با صرف هزینهای گزاف، آن داروها را تهیه و مصرف مینماید. اما بعد از مدتی معلوم میشود که نهتنها علت اصلی بیماری به درستی تشخیص داده نشده بلکه با تجویز غلط داروها بیماری شدت یافته و بیمار به مرضهای دیگری هم مبتلا شده است. برای نتیجهگیری از مثال بالا میتوان گفت که نبود نگاه سیستمی و تفکر شبکهای یا درک کلنگر میتواند آسیبهای جدی به فرد یا تشکل یا مؤسسه وارد سازد.
مثال2: فرض کنید دانشآموزی از معلمش میپرسد چرا نماز صبح2 رکعت است؟ معلم پس از انجام تحقیقات لازم جواب او را میدهد؛ دوباره آن دانشآموز سؤال میکند پس چرا نما ظهر و عصر4 رکعت است؟ باز معلم به دانشآموز پاسخ میدهد و این رویداد بارها و بارها با پرسیدن سؤالهای مشابه ادامه پیدا میکند. امروزه شاهدیم که با وجود تعداد بسیاری کتاب با عنوان «پاسخ به شبهات نسل جوان» همچنان مشکلات اصلی جوان امروز ما حل نشده است. در آسیبشناسی این مسئله باز هم به نبودن تفکر شبکهای میرسیم.
مثال3: در مؤسسه یا تشکیلات خودمان، با دوستی مواجه میشویم که خسته و دلزده و رنجور است برای رفع خستگی او آبی میآوریم و فراحی میکنیم. درحالی که گاهی نه تنها مسئله او را حل نکردهایم بلکه در شرایطی او را فراری میدهیم شاید اگر با یک نگاه سیستمی به مبانی و ریشهها و علتهای مختلف خستگی فکر میکردیم راهحل بهتری برای رفع خستگی دوستمان پیدا میکردیم.
یافتن راهحلهای مختلف برای حل مسئله
گام بعدی پس از تعریق دقیق مسئله با استفاده از ابزارهای فوق، یافتن راهحلهای مختلف برای حل آن است. برای توضیح بیشتر لازم است به تعریف تفکر همگرا و واگرا بپردازیم.
تفکر همگرا تفکری با وسعت دید محدود است؛ یعنی تفکری که برای حل مسئله، یک یا دو یا چند راهحل محدود و معمولی پیدا میکند. تفکر واگرا تفکری با دامنه و بُرد وسیع است که برای حل مسئله دهها و شاید صدها راهحل نو مییابد. انسان یا مجموعهای که نیروهایش به تفکر واگرا مجهز هستند در برخورد با مسائل خلّاقتر عمل میکنند چون فکرشان از سیاست و انعطافپذیری و روانی برخوردار است و ایدههای متنوعی را طرح و بیان میکند. خوشبختانه تبدیل تفکر همگرا به واگرا را میتوان آموزش داد. در فصل بعد به تکنیکهای خلّاقیّت برای رشد و تقویت تفکر واگرا میپردازیم.
انتخاب بهترین راهحل از بین همة راهحلها (سنجش و قدرت تصمیمگیری صحیح)
برای انتخاب بهترین راهحل میبایست براساس شاخص عمل کرد. منظور از شاخصْ هدفها، ارزشها، باورها، نیتها، شریعت، طریقت، عقلانیت و… میباشد. انسانهای خلّاق به طور واکنشی و احساسی تصمیم نمیگیرند چرا که در ماشین وجودی انسان، احساس نقش بنزین و محرک را بازی میکند.
نقش فرمان را قوه تعقّل ایفا میکند لذا میتوان گفت که باید انتخابها عاقلانه و اجرای آن عاشقانه باشد. انسان یا مجموعهای که براساس احساسهای زودگذر یا عکسالعملهای فوری تصمیمگیری میکند یا در تصمیمگیریها به اهداف، ارزشها، باورها، شریعت، طریقت و عقلانیت پشت میکند گرفتار پشیمانی و حسرت میشود.