چگونه تغییر رفتارمون رو شروع کنیم؟
به طور معمول، همهی افراد وگروهها برای این که بخواهند تغییری را به وجود آورند، در چهار مرحله عکسالعمل متفاوت از خود نشان میدهند:
مرحلهی اوّل: انکار
اوّلین پاسخ به تغییر مهم یا غیر قابل انتظار، بیشتر اوقات شوک میباشد. با این روش در برابر پایمال شدن و نابود شدن از خودمان محافظت میکنیم.
به طور معمول، پاسخها اینگونه هستند:
انکار موضوع: «این مسأله نمیتواند اتّفاق بیفتد».
نادیده گرفتن موضوع: «این مسأله تأثیر چندانی بر روی زندگی من ندارد. منتظر میشوم تا خودش حل شود».
کوچک شمردن موضوع: «فقط به کمی تغییر نیاز دارد».
مرحلهی دوم: مقاومت
در این مرحله، میزان اضطراب افراد افزایش مییابد. افراد به دنبال این هستند که کسی یا چیزی را مورد اتّهام قرار دهند و از آن شکایت کنند. ممکن است متوجّه همهی علایم جسمانی و ذهنی و عاطفی از تغییر شوید. حتّی ممکن است به این که بتوانید به زندگی ادامه دهید، شک کنید. با وجود اینگونه احساسات، در این مرحله آماده میشوید تا سریعتر وارد مرحلهی بعد شوید.
مرحلهی سوم: جستجو و کاوش
افراد معمولاً پس از دورهای پر از کش مکش، از منفیبافی بیرون میآیند و به سوی افکار مثبت و امیدوارکننده پیش میروند. در این مرحله، افراد شور و احساس مصمّم بودن را در خود مییابند و همین باعث میشود که افراد در خود انرژی زیادی برای حرکت احساس کنند.
مرحله ی چهارم: تعهّد
در این مرحله، افراد بر مشکلات پیروز می شوند و روشهای جدیدی برای انجام دادن کارها کشف میکنند. خود را با موقعیّت جدید سازگار میکنند که به منظرها و افقهای جدیدی متمرکز شوند و این مرحله زمانی اتّفاق میافتد که اقدامات متمرکزی انجام شود.
محرّکهای تغییر
برای اینکه تغییرتان، تغییری ادامهدار باشد و در ادامهی راه آن را رها نکنید، نیاز دارید که از محرّکهایی برای ایجاد انگیزه استفاده کنید که آن محرّکها عبارتند از:
تلقین
تکرار
تصاویر ذهنی
برای این که تغییری پایدار به وجود بیاورید، تمرینی وجود دارد که شامل شش مرحله است و در عین ساده بودن، مؤثّر است.
مراحل این تغییر، به این ترتیب است:
آنچه را واقعاً می خواهید روشن کنید (بیشتر مردم به چیزهایی که نمیخواهند، توجّه میکنند).
از اهرم روانی استفاده کنید (کاری کنید که ایجاد تغییر، امری اجتنابناپذیر شود).
الگوهای محدودکننده را در هم بشکنید (عادتهایی را که به آن چسبیدهاید، ترک کنید).
برای عادتهای قبلی جانشین پیدا کنید (مبارزه با عواطف و رفتارها کافی نیست؛ باید آنها را با عادتهایی بهتر جایگزین کنید).
رفتار تازه را شرطی کنید تا این که به صورت یک عادت جدید در بیاید.
آن را آزمایش کنید تا از درستی عملکرد آن مطمئن شوید.
تمرین:
تداعی عصبی شرطی ـ قدم اصلی شمارهی یک
«تصمیم بگیرید چه میخواهید و مشخّص کنید که چه عاملی مانع رسیدن به آن خواسته است».
به خاطر داشته باشید که وقتی ما حواس خود را به چیزی متوجّه کنیم، همان را به دست میآوریم؛ پس آنچه حواس خود را به آن متوجّه کردهاید، باید چیزی مثبت باشد نه منفی؛ مثلاً به جای اینکه هدف خود را ترک کردن سیگار قرار دهید، تصمیم بگیرید زندگی سالمتری داشته باشید.
شرطی کردن تکنیک شمارهی یک:
برای این که شرطی کردن مؤثّر واقع شود، فاصلهی زمانی میان رفتار و پاداش دارای اهمّیّت اساسی است. تقویت رفتار باید درست در زمانی انجام شود که رفتار دلخواه از او سر بزند.
تمرین:
فهرستی از پاداشهای لذّتبخش را تهیّه کنید که در صورت انجام کارهای صحیح به خودتان بدهید. آنگاه، عمداً موقعیّتی را به وجود آورید که با استفاده از آن پاداشها، رفتار معیّنی را تقویت کنید.
تداعی عصبی شرطی ـ قدم اصلی شمارهی دوم
از اهرم روانی استفاده کنید. رنج فراوان را به عدم تغییر و لذّت زیاد را به تغییر نسبت دهید و از خود بپرسید:
اگر این رفتار یا احساس را تغییر ندهم، چه زیانهایی را متحمّل خواهم شد؟
اگر این تغییر را ایجاد نکنم، در زندگی خود چه چیزهایی را از دست میدهم؟
رفتار قبلی در گذشته چه خسارتهای فکری، عاطفی، جسمی، مالی و معنوی به من زده است؟
تأثیر آن بر موقعیّت شغلی و اطرافیان من چگونه بوده است؟
با طرح این پرسشها، اثرات لذّتبخش تغییر را در نظر مجسّم کنید:
در صورت تغییر، چه احساسی نسبت به خود خواهم داشت؟
با انجام این تغییر، نیروی فعّال من چقدر افزایش مییابد؟
خانواده و دوستان من چه احساسی نسبت به من خواهند داشت؟
احساس رضایت و شادیام چه طور خواهد شد؟
آیا من شایستهی این همه تغییر نیستم؟
گاهی اوقات رنج شما محرّک برای ایجاد تغییر نیست؛ امّا رنجی که عزیزانمان میکشند، میتواند اهرم روانی نیرومندی به حساب آید.
شرطی کردن تکنیک شمارهی دو:
هنگامی که رفتاری شرطی میشود، باید تا مدّتی مرتّباً تقویت شود. هر بار که رفتار دلخواهی را انجام دادید، بلافاصله به خود پاداش دهید.
تداعی عصبی شرطی ـ قدم اصلی شمارهی سوم
«الگوی تازه را شرطی کنید تا پایدار بماند».
باید نظام عصبی خود را برای موفّقیّت تنظیم کنید آن هم نه یک بار، بلکه به طور مداوم. این کار شبیه ورزش است. نمیتوانید برای تمرین به یک باشگاه ورزشی بروید و پس از خارج شدن از آن بگویید: من برای تمام عمر سالم شدم. به یاد داشته باشید برای تقویت الگوهای تازه، با هر تکرار رفتار، برای خود پاداشی در نظر بگیرید.
هر نوع الگوی فکری عاطفی یا رفتاری که به طور دایمی تقویت میشود، به صورت عادت درمیآید و اگر با شدّت عواطف همراه باشد، شرطی میشود.
شرطی کردن تکنیک شمارهی سه:
هر بار که خودتان یا اطرافیانتان غمگین هستند، به طور اتّفاقی به کارهایی که ضعیف هستند و چشمگیر نیستند پاداش دهید. این پاداش غیرمنتظره باعث می شود روحیهی بهتری پیدا کرده و تلاش تازهای را آغاز کنید.
هفت قدم جادويي براي تغيير رفتار:
برهم زدن الگوهاي فكري: وقتي احساس رفتار ناشيانه داشتن به سراغتان آمد، بايد آن را ناديده بگيريد.
بر آنچه از دست ميدهيد متأسّف باشيد: در فرآيند تغيير، غم و اندوه و احساس خسران امري طبيعي است. پس بايد الگوهاي رفتاري كهنه را هر چند همراه با اندوه باشد، فراموش كنيد و به چيزهايي كه ميخواهيد به دست آوريد، فكر كنيد.
احساس تنهايي: يكي ديگر از موانع ذهني هنگام تغيير احساس تنهایی است كه بايد هوشيارانه بر آن غلبه كنيد. بايد مشكلات خود را با دوستان و نزديكان در ميان گذاشته و از آنها حمايت و كمك بخواهيد تا بر احساس تنهايي چيره شويد.
تغييرات محدودي را برگزينيم: اگر اهداف و تغييرات زيادي را انتخاب كنيد، به علّت متمركز نشدن ناكام ميشويد.
توجّه به منابع و امكانات: انسان پس از شكستن الگوي رفتاري، احساس ميكند كه وسيلهاي براي ايجاد رفتار جديد ندارد. در واقع ما داراي امكانات و ابزارهاي زيادي هستيم كه به دليل بديهي پنداشتن آنها را ناديده ميگيريم.
آمادگي افراد متفاوت است: اگر همگام با فرد ديگري، تغيير در رفتار و عادات را شروع كردهايد، هرگز نبايد دفع خود را با او مقايسه كنيد، آنچه مهم است، كيفيّت كار است نه سرعت تغيير رفتار.
بازگشت به عادات قبلي: اگر به هنگام تغيير رفتار، گاهي به اعمال قبلي خود بازگشتيد، دلسرد نشويد؛ چون اين واكنش كاملاً طبيعي است. كافي است به خود آييد و رفتارتان را به مسير درست هدايت كنيد.
نکات كليدي دربارهی مديريت در تغيير:
افزايش توانايي فردي:
توجّه خود را در زمينه هايي كه ميتوانيد مفيد باشيد، متمركز كنيد. مواظب جسم، احساسات، عواطف و ذهن خود باشيد.
ايجاد شرايط مساعد دروني: استفاده از توانايي هاي بالقوّهای كه ناشناخته ماندهاند.
احترام به خود: كه با عواملي مثل نگرش مثبت، توجّه به خود و حسّ احترام به خود ايجاد مي شود.
بي توجّهي به باورهاي محدودكننده: به باورهايي كه فرد را وادار ميكند پيش از شروع تغيير تسليم شود، بي توجّه باشيد.
تقويت باورهاي توانمند كننده: باورهايي مثل: «هميشه راه حلّي هست، هميشه راه بهتري هست، تغيير يك اصل طبيعي است، من توانايي تغيير را دارم.» را در خود افزايش دهيد.
تمرين:
باورهاي محدودكنندهی خود را بشناسيد.
باورهاي توانمندكننده را جايگزين آنها كنيد.
دكتر فرانكل با ذكر نمونه هايي از رنج با معنا، بيان ميكند كه رنج ميتواند آزاردهنده نباشد؛ مثلاً پزشك سالخوردهاي كه به خاطر از دست دادن همسرش دو سال از افسردگي رنج ميبرد، نزد من آمد. از او پرسيدم: چه ميشد اگر شما ميمرديد و همسرتان زنده مي بود؟
آن فرد جواب داد: واي اين كه خيلي بدتر بود، او چگونه ميتوانست اين همه رنج را تحمّل كند؟ سپس با آرامش مطب را ترك كرد. رنج او به معناي گذشت و فداكاري بود.
دكتر فرانكل در جاي ديگر ميگويد: آيا ممكن نيست كه غير از اين جهان مادّي ابعاد ديگري وجود داشته باشد يا دنيايي ماوراي دنياي انسان، جهاني كه رنجهاي بشري پاسخ نهايي خود را در آنجا خواهد يافت؟
وي براي ايجاد نگرش معكوس و نقش آن در تغيير رفتار هم چند مثال ذكر ميكند؛ مثلاً:
بيماري كه شغلش حسابداري بود و از انقباض انگشتانش كه باعث بدخطي او شده بود رنج ميبرد، خطر از دست دادن شغل را حس ميكرد و بسيار نا اميد بود.
پس همكارم به او گفت: درست عكس كاري كه غالباً انجام ميدهي را بكن؛ يعني با تمام وجود سعي كن ناخوانا و كج و ماوج بنويسي. امّا همين كه خواست بدخط بنويسد، ديگر قادر نبود مثل هميشه بنويسد. 48 ساعت بعد از آن، از شرّ انقباض عضلاني راحت و فردي خوشحال و كارا شد.
به اين ترتيب هر فردي قابليت تغيير دادن ريشه اي ترين عادات و انجام سخت ترين كارها را دارد:
انسان موجودي است كه در نهايت، خود سرنوشت خويش را به دست مي گيرد. او تنها زندگي نمي كند؛ بلكه در هر لحظه تصميم مي گيرد و اراده مي كند كه چگونه زندگي كند و لحظه اي ديگر چگونه باشد. بر مبناي همين اصول است كه هر فردي آزادي اين را دارد كه در هر لحظه تغيير كند. به همين خاطر شخصيّت فردي اساساً غيرقابل پيشبيني مانده است.
آنچه در اسلام در مورد تغییر فرد هست، بسیار کاملتر و جامعتر از آن چیزی است که در روانشناسی غربی آمده است.[gravityform id=”11″ title=”true” description=”true”]